تاریک خانه
تاریک خانه

تاریک خانه

بی اینترنتی و ...

وقتی کامپیوترت دوباره ادا در می آوره و قصد هم نداره از خواب پاشه مجبور می شوی همان کارهایی را بکنی که قبل از وبلاگ و زمان جاهلیت و عصر حجر ملت مجبور به انجامش بودند ! این ها را هم که می بینید دارم می نویسم از با یک اکانت دزدی (!) تو یک کامپیوتر دیگه هست وگر نه از وقتی که پارس آن لاین این مسخره بازی ها رو در آورد اینترنت هم ندارم و سرگردان درپی یک isp درست حسابی می گردم که اگر شد یک اشتراک طولانی مدتی چیزی بگیرم ازش خیالم راحت شود. خلاصه که خیلی سخت است زندگی بی کامپیوتر و سخت تر از اون زندگی بدون اینترنت است. فعلا چند روزی باید بجای اینجا به وبلاگ های دیگه ای برید : )  من وبلاگ های عطر گل یاس - سروناز - بلوجینز و همه بروبچه های بلاگ اسکایی را پیشنهاد می کنم. متاسفم چند روزی را باید بدون من روزگار بگزرانید ; )
دعای هفته : خدا هیچ آدمی را از نعمت کامپیوتر و اینترنت محروم نگرداند !

گرما، آب یخ و کاناپه : فیلم، خواب و طعم گیلاس!

گرما، کولر، پنکه، فیلم، کاناپه و میوه های تابستانی نتیجه اش این می شود که هر روز جلوی تلویزیون روی کاناپه زیر باد خنک کولر و پنکه لم بدهی و هی فیلم ببینی و باز بخوابی و بخوانی ولی از جایت نه شرمنده :) این ها شده کارهای این روزها پس دیگر توقع نداشته باشید از آن جا بیایم توی این اتاق جهنمی بشینم پشت این کامپیوتر رو به موت برایتان بنویسم و بگردم. گرمای بالای 40 درجه با آدم کاری می کند که چیزی جز بستنی و آب یخ و گیلاس خیس خنک چیز دیگری را به حضور نپذیری. اگر شما مجبورید صبح کله سحر از خواب پاشید و از خانه به جهنم بیرون پا بگذارید و بروید دنبال یک لغمه نون حلال واقعا برایتان متاسفم ! خوش به حال خودم که یک اسپانسر خوبی مثل بابا دارم که صبح ها بجای همه ما این زحمت را می کشد ; )
حرف مفت زیاد شد، پرشین بلاگ گویا راه افتاده ولی بلاگ اسپات و وبلاگ های شخصی حسین درخشان و بقیه هنوز در محاق انسداد معلقند، البته وزیر محترم مخابرات که یک نماینده در هیات تصمیم گیری برای این مسدودیت ها به طور محسوس عقب نشینی کرده و همه قضایا را محدود به یک اشتباه از جانب پارس آن لاین کرده که به آن هم به خاطر این اقدام غیر قانونی تذکر ! داده اند. خیلی جالب است اگر با این واکنش های آبکی و نامه اعتراض و چهار تا حرف بلاگرها، شورای محترم سانسور پا پس می کشند و مسوولیت را با ضعف تمام گردن یکی دیگر می اندازد چرا اصلا وارد مسیری می شوند که نتیجه اش مشخص است، از دولیت چین که گردن کلفت تر نیستند با تمام زورش نتوانست جلوی گوگل را بگیرد. امیدوارم که به هر صورت دست از جهالت و لجاجت بردارند و بلاگ اسپات و بقیه را هم آزاد کنند. 

اعتراض به بستن وبلاگ ها

بعد از بسته شدن سرویس دهنده های اصلی وبلاگ برای کاربران ایرانی یعنی پرشین بلاگ و بلاگ اسپات و عدم امکان دسترسی به وبلاگ هایی که از این دو سایت خدمات گرفته اند توسط اکثر سرویس دهنده ها کاربران ایرانی یک نامه اعتراض آمیز نوشته اند که بقیه کاربران با امضا کردن آن اعتراض خود را به گوش رسانه ها و مسوولان امر می رسانند.
برای امضای بیانیه به اینجا بروید.

تکمیل : متاسفانه این محدودیت فقط گریبان این سایت های عمومی را نگرفته و وبلاگ حسین درخشان "سردبیر : خودم " نیز جزو وبلاگ های مسدود است، همینطور سایت صبحانه.
الان از وب پراکسی ایرانی که وبلاگ سرگردون معرفی کرده بود را امتحان کردم امکان دیدن صفحه هودر بوجود آمد. برای استفاده از آن به اینجا بروید.

لینک های اعتراض :
" وبلاگ ها را لطفا فیلتر نکنید "  خورشید خانوم
"  وبلاگ هایمان را آزاد کنید "  سرگردون
" تا سه شنبه صبر می کنم "  هودر
دسترسی و تماس با بیش از سی هزار وبلاگ نویس قطع شد "  ایران فردا
محدودیت دسترسی به پرشین بلاگ "  پرشین بلاگ

تصحیح : لینک هایی را که دسترسی مستقیم برایشان ممکن نبود از طریق وب پراکسی ها درست کردم.

طفل انتظار پیر شده است

هر چند کان آرام دل دانم نبخشد کام دل      نقش خیالی می کشم فال دوامی می زنم
دانم سر آرد غصه را رنگین برآرد قصه را        این آه خون افشان که من هر صبح و شامی میزنم
 
این رنجنامه را تلخ کامانه و در کمال نومیدی و ناخشنودی، هنگامی و در هنگامه یی می نویسم که یاران شناخته و ناشناخته ام "چندان به خاک تیره فرو ریختند سرد، که گفتی دیگر زمین همیشه شبی بی ستاره ماند".
 
امروز بهترین روزنامه آنست که بسته باشد، بهترین زبان آنست که بریده باشد، بهترین قلم آنست که شکسته باشد، و بهترین متفکر آنست که اصلا نباشد. دانشجو و نماینده ، سیاست پیشه و نویسنده همه تاوان استقلال خود را می پردازند و هر کس سر بر آن آستان ندارد آستین را به خون جگر بشوید که نظام ولایت جز مرید مطیع نمی پسندد. امروز جانی تاوان انتقادی است. والله که مرا و هیچ کس را طاقت و رغبت این اسلام استبدادی نیست. "کافرم من گر از این شیوه تو ایمان داری".

نمیدانم آنچه می نویسم فریادی است بر سر چاه یا از ته چاه. هر چه هست حدیث چاه و فریاد است یا کوه و فرهاد. نعره نومیدانه ای است در سنگستان ناکامی ها که تنها پژواکی از آن نصیب ما می شود. آیا این همه تلخی و ترشی و شوری را پایان شیرینی هست؟

آقای خاتمی! دیر شده است، طفل انتظار پیر شده است، دل صبر ازاین شیوه سیر شده است. اگر ایران است، اگر ایمان است، اگر کرامت انسان است، اگر خرد و برهان است، اگر عشق و عرفان است همه دستخوش تاراج و طوفان است. " کجاست شیر دلی کز بلا نپرهیزد ؟"

ادامه...

توضیح : حیفم آمد تکه هایی از آن نوشتار زیبا و دردآلود را که از زبان سروش جاری شده اینجا نگذارم. این ها بخشی از نامه عبدالکریم سروش است به محمد خاتمی به تاریخ هفدهم تیر.

نامه هایی بر آب

نامه های اخیر اندیشمندان و صاحبان فکر و قلم به محمد خاتمی هشداری است تا وی را به آن چه عهد و پیمان با مردم کرده بود یادآور سازد. منزوی شدن، ترس و وحشت نشانه بارز حرف ها و عملکرد خاتمی بعد از دومین دوره ریاستش است، ترسی که ناشی از بی ایمانی به قدرت مردم و بزرگ دیدن محاصره سیاه فکران دارد.
خاتمی با همه سلامت نفس و بلندی فکر با تردید و تزلزل رفت به مسیری که او را تفاوتی با مردم ستیزان از چشمان منتظر و امیدوار میلیون ها ایرانی نتوان.
اکنون به روشنی تنها مسیر پیش روی ملت آشکار شده است، کاری که با هر ستمگر و مستبدی در تاریخ ملت های مختلف کرده اند حاصل همه آن بی توجهی ها و سیاه کاری هاست. مردم با آن قشر و فکر اتمام حجت ها زیاد کرده اند و به هیچ نپنداشته شدند، اما خاتمی و نمایندگانی را که این مردم امیدوار به راس بردند و ملت را به زیر کشاندند باید این بار به تمامی افق دید خود را با مردم یکسان سازند و آن برگ در مسیر باد را هم رها سازند و که به یک باره این جماعت بی آبرویان عریان گردند، آن وقت مردم می دانند چه کنند با وارثان پیامبران ستم و ظلم.
باید کنار روند اگر چه خیلی دیر باشد ولی فردا دیگر خشم مانع از یادآوری آن همه خواهد شد، اگر می خواهند با رسوایی رسوایان شریک نشوند به صراحت و یک بار هم که شده بدون ترس و حراص از مردگان در تابوت، بگویند و تکلیف خود را این میان مشخص.
نامه بهنود لرزه بر اندام انسان می افکند و نامه سروش نباید تردیدی باقی بگذارد برای آنان که هنوز به فکر اصلاح و گدایی امتیازهای حقیر از پیشگاه بی پیشگانند.
نامه ای که بهنود در ابتدا می گوید تنها آن را در دریا رها خواهد کرد با امید به شنیدن این دردها و رنج ها و شنیده شدن این فریاد خاموش در دل آب های آزاد و بی کران.

وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
پرده ها بر هم درانم بندها را بشکنم
پنبه ای از لاابالی در دو گوش دل نهم
پند نپذیرم ز صبر و بندها را بشکنم
مهر برگیرم زشکر در شکرخانه روم
تا ز شاخ آن شکر این قندها را بشکنم