تاریک خانه
تاریک خانه

تاریک خانه

سلام و خداحافظ

امشب شبی عجیب است، شب تولد من. مرموز و ساکت.
سرم درد گرفته است، به همه آن گذشته که فکر می کنم دردش بیشتر می شود.
از اینکه امشب آخرین شب بیست سالگی من است به وحشت افتاده ام، من نمی خواهم امشب طومار دو دهه زندگی و لحظه های بکر و استفاده نشده ام با طلوع صبح درهم ریزد. من هنوز خیلی کار نکرده دارم قبل از ورود به فصل جدید عمر...
وای... باز مثل همیشه دیر رسیدم، دیر به فکر افتادم، فرصت تنگ است، نه... گویی وقت گذشته است، ولی می دانم که برای فردا آماده نیستم...
تولد برایم به تاریخی دردناک تبدیل شده، چند روزی است در اندیشه ام چگونه از مهلکه امشب جان سالم بدر برم، اما می دانم این مرثیه را باید دردمندانه تا به صبح به نظاره بنشینم، انگار گریزی نیست...
آخ ، چرا نمی فهمید؟ آخر من هنوز آن را تمام نکرده ام که این را شروع کنم.
فکر انگار همین دیروز بود حالم را بهم می زند، می دانم اگر فردا بیاید دیگر به امشب نخواهم اندیشید. پس :
بیست سالگی خداحافظ...

حراج !

گاهی وقت ها برای هر کسی شکست ها و مشکلاتی در زندگی بوجود می آید که نمی داند آیا این ناکامی نتیجه اشتباهات خودش بوده یا شرایطی که از بیرون بهش تحمیل شده و خودش در بوجود آمدنش نقش زیادی نداشته است و آیا این توقف و ناکامی دستی نادیده برای جلوگیری از اشتباهات بیشتر و مشکلات سختتر. باید خدا را شکر کنیم که به این جا ختم شد یا خودمان را سرزنش برای سستی و مقابله نکردن با موانع و پا پس کشیدن.
حالا این شده موقعیت ما، از یک طرف می دانیم اگر بخواهیم ادامه ندیم ضرری که متحمل می شود تحملش سخت است و از طرفی به این فکر می کنیم که شاید نباید ادامه می دادیم و صلاح کار در این.
داستان شاید داستان مشترک همه شروع ها و پایان ها باشد با همان تلخی ها و شادی ها، زمین خوردن ها و بلند شدن ها. با همان بی رحمی های همیشگی. این داستان، داستان انسان است داستانی شاید تکراری. اما باز باورش مشکل است. این که ببینی باید تمام آن امید و شوق و شور را یک دفعه با یاس عوض کنی وحشتناک است. حس اینکه هرچه تلاش کنی محکومی به نتیجه نگرفتن آدم را از پا می اندازد. حس فرسایش.
امروز پایانی است بر فصلی که در آن روز خنک و زیبای بهاری با تمام نیرو شروع کردیم و در اندیشه هم نمی توانستیم باور داشته باشیم چنین سردی را کمتر از یک سال بعد از آن روز. همه چیز عالی شروع شد و پیش رفت، یک پیشنهاد تفکر بر انگیز از یک ورزش کار با سابقه و دورنمایی که در آن روز روشن بود و صاف. تاسیس یک باشگاه در نقطه ای مناسب در تهران، یک باشگاه بدنسازی. با درآمدی که روی کاغذ و طبق تبلیغات و تایید های آن به ظاهر دوست کافی و حتی وسوسه برانگیز. قول ها و تضمین ها و حرف ها و حرف ها نتیجه ای جز تن دادن به آن نداشت. و شروع شد خرید ها و افتادن در یک کوشش لذت بخش برای یک هدف مشخص و البته با این شروع چیز دیگری هم شروع شد ولی نامحسوس و پنهان که بعدها به مرور عریان تر شد و چهره زشت خود را نمایان کرد چیزهایی به زشتی دروغ ، دورویی و حتی دزدی. و علت این تاخیر در بروز، و باور کردن به اشتباه آمدن مسیر چهره ای بود بی اندازه متفاوت و متناقض از آن چه آن دوست بود و نشان می داد. جذابیتی که تا مدت زیادی نپایید ولی دیگر به وسط گود آمده بودیم. امید به اصلاح هنوز نمرده بود، اما ادامه کار و شناختن بیشتر و دیدن چیزهایی که نباید دلسرد کرد تا جایی که بعد از هشت یا نه ماه جدا شدیم و چند ماهی تا عید ماندیم. صاحب ملک دستور تخلیه را داد و ما آمدیم جایی دیگر و تا امروز هم دنبال جواز و این مسخره بازیها و امروز که پای عقد قرار داد می خواستیم بشینیم، پیشنهاد بی شرمانه ای باعث شد به کلی قیدش را بزنیم و امروز هم یک سری وسایل را آوردیم.
احساس گیر کردن در شهر رجاله ها و بی اصالت ها حس دردناکی است ولی واقعیت دارد.
فعلن چوبه حراج را زدیم روی همه وسایل، چیزهایی که فکر می کنم بیشتر ممکن عمومی باشه اینجا لینک توضیحاتش را می گذارم اگر کسی توضیح بیشتری خواست با ایمیل تماس بگیره. دستگاه دو یا تردمیل (treadmill) - دوچرخه ثابت - الیپتیکال (elliptical). این سه تا دستگاه اصطلاحا دستگاه cardio vascular گفته می شود که هر سه تا ساخت شرکت فنلاندی sports art است.
ببخشید شبیه این چس ناله های پیرزنهای زشت مردنی شد، می دانم که خیلی ها حوصله این چیزها را ندارند ولی اینها را نوشتم که اتفاق امروز برای خوانده شدن در فردا ثبت شده باشد.
اگر شد از داستانهای آن یک سال سرگردانی بیشتر می نویسم.    

قابل توجه بعضی ها !

گردهمایی مخالفان خروج آمریکا و انگلیس از عراق در لندن، بی بی سی :
« صدها شیعه عراقی از جمله روحانیون شیعه این کشور در یک گردهمایی از حضور نیروهای آمریکایی و بریتانیایی در عراق حمایت کردند.
این گردهمایی به مناسبت یاد بود قربانیان رژیم صدام حسین غروب روز شنبه (21 ژوئن) در موسسه خویی در لندن برگزار شد... سخنرانان جلسه یکی پس از دیگری داستانهای وحشتناکی از چگونگی بازداشت و قتل اعضای خانواده هایشان توسط رزیم صدام برای حضار که بشدت متاثر شده بودند بازگو می کردند .
زنی توضیح داد که چگونه ماموران امنیتی صدام 23 سال پیش چهار برادرش را از خانه شان بیرون بردند و آنها هیچ اطلاعی از سرنوشتشان نداشتند تا اینکه پس از سقوط رژیم صدام معلوم شد که هر چهار نفر اعدام شده اند؛ ولی هنوز نیز آنها گوری ندارند که برایشان مراسمی گرفته شود...
» ادامه

اگر صدا و سیما فردا از این مراسم و حمایت روحانیان به عنوان راهپیمایی گسترده عراقی های مقیم لندن بر علیه اشغال عراق توسط آمریکا خبر نداد هر چی خواستید به من بگید !!

لینک دونی

لینک دونی چیزی که بیشتر و پیشتر از جانب حسین درخشان در جامعه بلاگستان فارسی مطرح شد و شناسانده شد جزو یکی از ابزارها و امکانات بسیار بدرد بخور است که جدیدا برای بقیه بلاگر ها نیز جدی تر شده و مورد توجه قرار گرفته است. لینک دونی جایی هست که صاحب هر وبلاگ در آنجا به آدرس صفحات یا وبلاگ های دیگری که مطلب جالب یا خاصی از نظر او داشته لینک می دهد. یعنی یک جور چکیده ای از وبگردی های هر کس که در وبلاگش منعکس می شود. البته این چیزی است که بدرد وبلاگ هایی که زود به زود آپ دیت می شوند بیشتر می خورد. دیگر نیاز نیست برای هر لینک خبری یا کوتاهی که می خواهند بدون تفسیر بدهند یک نوشته اضافه کنند. یک بخشی است که به بقیه بخش های صفحه اضافه می شود و اگر مرتب آپ دیت شود باعث جزابیت بیشتر وبلاگ برای بازدیدکننده ها هم می شود.
برای فعال کردن چنین سیتمی که جزو سرویس های هیچ کدام از سایت های سرویس دهنده نیست می بایست کمی بیشتر حوصله به خرج بدهیم، راه اندازی لینک دونی برای کسانی که از سایت های عمومی مثل بلاگ اسکای، پرشین بلاگ یا بلاگ اسپات استفاده می کنند می بایست همراه با ترکیب یک وبلاگ دیگر مخصوص بخش لینک دونی با وبلاگ اصلی باشد. یعنی برای وارد کردن لینک جدید آن را در وبلاگی که اختصاص به این کار دادیم وارد می کنیم و در نتیجه صفحه لینک ها در وبلاگ اصلی نمایش دهنده لینک های وبلاگ دوم خواهد بود. ولی کسانی که هاست مجزی دارند و از امکانات جاهایی مثل movable type یا b2 استفاده می کند با یک صفحه دیگر به صورت وبلاگ در آن برنامه تعریف کنند.
عمو حمید برای قرار دادن و چگونگی وارد کردن مطالب وبلاگ لینک به وبلاگ اصلی توضیح مختصر و مفیدی داده است، اینجا بخوانیدش.

+ لینک دونی حسین درخشان